گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - اصلاح دین
فصل سی و چهارم
.II- برتری فلاندریها: 1430-1590


ترانه ها و رقصهای مردم سرچشمه پایان ناپذیری بودهاند که انواع موسقی غیر کلیسایی حالات و مایه های خود را از آن گرفتهاند; و چه بسا که بعضی از مسها نیز از مایه آوازهای سادهای چون بدرود بر عشقهایم به وجود آمدهاند. “ترانه های فرانسوی” از تصنیفهایتر و بادورها شروع، و به آوازهای چند صدایی و در هم پیچیده گیوم دوماشو و ژوسکن دپره ختم میشد.
ماشو (حد 1300-1377) علمدار آن نهضت “موسیقی نو” ی بود که فیلیپ دو ویتری در سال 1325 به وجود آورده بود. در این شیوه نو علاوه بروزن سه تایی “موسیقی کهن”، که مورد قبول کلیسا قرار گرفته بود، وزن دوتایی نیز به کار برده میشد. ماشو شاعر، دانشور، موسیقیدان، و یکی از کانتهای کلیسای رنس بود; و شاید در عین حال طبعی پرشور و گداز داشت، زیرا بعضی از سرودهای عاشقانه وی هنوز گرمی خود را از دست ندادهاند. ماشو در ساختن تعدادی نزدیک به دوازده نوع موسیقی، مانند بالاد، روندل، ویرلی، موتت، و مس،

مهارت تام داشت; یک از قدیمترین مسهای چند صدایی که توسط یک نفر ساخته شده منسوب به اوست. اگر چه خود وی یکی ا ز خدام کلیسا بود، اما با جنبش نوین جدا ساختن موسیقی چند صدایی از تبعیت کلیسا همکاری کرد، و کوشش بسیار به کاربرد تا موسیقی را از بند وزنهای سنتی موتت و مس بزرگ رها سازد و آن را به صورت آزادتر و شکل پذیرتر آهنگهای عمومی در آورد.
در آن روزگاران انگلیسیها مردمی موسیقی دوست بودند. گرچه در ساختن نغمه های خوش به پای ایتالیاییها نمیرسیدند (کیست که برسد) و در موسیقی چند صدایی نیز تاب رقابت با فلاندریها را نداشتند، اما آوازهای ایشان گاهی به اندازه عمیقترین ترانه های فرانسوی لطیف و پرحال بود. آوازخوانان انگلیسی در مراسم برپایی شورای کنستانس مورد توجه و تمجید خاص قرار گرفتند، و در همان سالها هنری پنجم، قهرمان نبرد آژنکور، یک مس ساخت که دو قسمت “گلوریا” و “سانکتوس” آن هنوز محفوظ ماندهاند. ساخته های جان دانستبل (حد 1370-1453) را از اسکاتلند تا رم میخواندند; و همین آثار در به وجود آوردن مکتب فلاندری در موسیقی سهمی داشتند.
همان طور که سرزمین فلاندر آفریننده و پیشوای نقاشی رنگ روغن در قرن پانزدهم بود، یکی از پرمایهترین دوره های موسیقی نیز در دامن آن محیط، که محل زندگی اشراف هنردوست و شهرنشینان توانگر بود، پرورش یافت. یوهانس ورور در سال 1490 چنین نوشته است: “امروزه ما علاوه بر عده زیادی آواز خوان مشهور ...
گروه تقریبا بیشماری آهنگساز به بار آوردهایم “که آثارشان” در خوشنوایی به حد اعلا رسیدهاند، و من هرگاه این ساخته ها را میشنوم، یا بر آنها نگاه میکنم، غرق در لذت میشوم.” محتملا مردم آن عصر آهنگسازانی چون دوفه، اوکگم، و دپره را از نظر نبوغ هنری و ارزش اجتماعی همپایه نقاشانی به منزلت یان وان آیک، کلوس سلوتر، و روژه وان در وایدن قرار میدادند. در موسیقی چند صدایی فلاندری بود که اروپای باختری آخرین مرحله تجلی روحیه گوتیک در عالم هنر را به سر برد روحیهای که از ایمان محکم دینی و نشاط رقیق دنیوی به وجود آمده بود و، در زمینه هنر، شکلها و آثاری بارور میساخت که پایهای محکم و ساختمانی استوار داشتند، گرچه از لحاظ گسترش تخیل و زینت ظاهری محدود و نحیف بودند. حتی ایتالیا، که آن قدر با هنر گوتیک ناسازگار بود، در قبول برتری موسیقی فلاندری با اروپای باختری هماواز شد و استادان موسیقی فلاندر را برای رهبری همسرایان در کلیساها و یا نواختن در دربار شاهزادگان به خدمت طلبید. امپراطور ماکسیمیلیان اول که از موسیقی بروکسل حظ فراوان برده بود، در وین گروه همسرایانی به سبک فلاندری برای خود تشکیل داد. شارل پنجم موسیقیدانان فلاندری را به اسپانیا برد; مهیندوک فردیناند گروهی از آنان را در اتریش به خدمت گرفت; کریستیان دوم برخی دیگر از به دانمارک دعوت کرد. کاوالو ونیزی گفته است:”سرچشمه موسیقی در

پست بومان است.” موسیقی حرفهای، به تبعیت از این برتری فلاندریها، خود را از تنگنای ملی گرایی آن عصر رهانید و به همه جا اشاعه یافت.
گیوم دوفه در قلمرو موسیقی مقام پیشوایی داشت. وی در شهر انو به دنیا آمد (حد 1399)، در کلیسای کامبره به عنوان یکی از پسر بچه های گروه همسرایان تربیت یافت، و زمانی برای آوازخوانی در نمازخانه سیستین به رم احضار شد، اما پس از چندی دوباره به کامبره بازگشت و با کوشش خود گروه همسرایان این کلسیا را به شهرت جهانی رسانید; چنانکه مسهایی که وی میساخت در تمام مراکز موسیقی دنیای مسیحیت لاتینی به مورد اجرا گذارده میشدند. البته بعضی از آثار دوفه که تاکنون باقی ماندهاند به گوش مردم معتاد به سرعت و سبکی زندگی امروزی بسیار کند و سنگین میآیند، اما باید انصاف داد که برای مراسم با شکوه کلیسای آن زمان، یا گروه همسرایان پرابهت دربار پاپ، بسیار مناسب بودهاند. اما آنچه بیشتر با ذوق دوره حاضر جور در میآید، آوازی است به نام روز به خواب میرود که به شیوه موسیقی چند صدایی ساخته شده و بیانی ملایم و حزنانگیز دارد. شاید بتوانیم منظره همسرایان لباده پوشی را که مشغول خواندن چنین آوازی در تالار کلیساهای گوتیک کامبره، ایپر، بروکسل، بروژ، گان و دیژون بودهاند در ذهن خود مجسم سازیم، و در آن حال متوجه میشویم که معماری، نقاشی، لباس، موسیقی، و آداب آن عصر پر جلال و رنگین و گرمی بخش، با هم، مجموعه هنری تعادلی را به وجود میآوردهاند و همه آن مظاهر تمدن از منبع ایمانی باطنی سرچشمه میگرفتهاند.
روشهای دوفه توسط افرادی که شاید بتوان گفت با نفوذترین مربیان موسیقی در هر عصر و زمانی بودهاند تکامل یافتند و در سراسر اروپا متداول شد. یوهانس او کگم در فلاندر تولد یافت (حد 1430) و بیشتر عمر خود را در دربار فرانسه به ترویج و تعلیم موسیقی گذارند. وی با ساختن “کانون” عشق فراوان داشت کانو شکلی از موسیقی است که در آن نغمه و کلامی که توسط خواننده نخستین اجرا شده است، پس از چند ضربه یا فاصله موسیقی، با صدای خواننده دوم، سپس با صدای خواننده سوم، و الی آخر تکرار میشود، و با این ترکیب سیلی مواج از کنترپوان به وجود میآید که در هم پیچیدگی برتکلف آن به اندازه های است که محکی واقعی برای مهارت خواننده و ابتکار سازندهاش به شمار میآید. آهنگسازان از کشورهای پیرو کلیسای کاتولیک رومی به نزد وی میشتافتند تا هنرش را بیاموزند و با خود به ارمغان ببرند. چنانکه یکی از تاریخنویسان متاخر مینویسد: “شاگردانش مهارت وی در ساختن کانونها و به کار بردن اصول کنترپوان در موسیقی چند صدایی را به عموم کشورهای اروپایی منتقل ساختند، و بحق باید او را پایهگذار کلیه مکاتب موسیقی، از زمان خودش تا عصر حاضر، دانست.” اما از آنجا که نوشته فوق متلعق به سال 1833 است، دیگر نمیتوان او کگم را در تکوین موسیقی قرن بیستم نیز دست در کار دانست. هنگام مرگش (1495)، آهنگسازان اروپایی

به یاد بود وی مو تتها ساختند، اراسموس نیز “مرثیه”ای نامش سرود. حتی نام “بیمرگان” نیز بر آب حک شده است.
شاگردان وی پیشوایان موسیقی نسل بعد شدند. ژوسکن د پره، که از انو به پاریس آمده بود، سالها را به درک تعالیم او کگم صرف کرد، سپس در فلورانس، میلان، و فرارا رهبر گروه همسرایان کلیسا شد. وی آهنگی برای مزمور پنجاهم ساخت که بزودی در سراسر اروپای باختری شهرت یافت، و آن را به ارکوله اول، دوک فرارا، تقدیم کرد. پس از شش سال همکاری با گروه همسرایان نمازخانه سیستین با پاریس بازگشت (1494) و به سمت متصدی نمازخانه لویی دوازدهم منصوب شد. یکی از نخبهترین آثار وی مرثیه ایست به نام سوگواری بریوهانس اوکگم که برای استاد فقید خود ساخت. ژوسکن دپره تا چندی، به پیروی از استاد، مسها و موتتهایی به سبک کانون ساخت، در حالی که صداهای خوانندگان را با محاسبه دقیق اصول هارمونی وتوالی اصوات بر روی هم میانباشت و از آن بنایی شکوهمند به وجود میآورد. وقتی مهارتش به حد اعلا رسید و برتریش در هنر موسیقی مسلم شد، دیگر از به کار بردن اشکال دشوار خسته شد و موتتها و سرودهای دینی و آوازهای غیردینی به سبک سادهتر ساخت. در این آثار، موسیقی وی که براساس هارمونی سادهتری پی ریزی شده بود به همراهی واژه ها و برای روشن کردن مفهوم آنها به کار میرفت و از هر نوغ تعقید یا کشش زاید هجاها پرهیز میجست. هنگامی که استاد و شاگرد دارفانی را بدرود گفتند، رسم عمومی بر این شد که او کگم را دو ناتلو، و دپره را میکلانژه عالم موسیقی بنامند.
دربار فرانسه موسیقی را چون زیباترین گل ثروت و قدرت پرورش میداد. یک فرشینه خوش نقش، متعلق به حدود سال 1500 که اکنون در “موزه گوبلن. پاریس” نگاهداری میشود، تصویر چهار زن، سه جوان، و یک راهب طاس را نشان میدهد که در باغی به دور حوضچه فواره داری گرد آمدهاند; یکی از پسرها لوت میزند، دختری ویول، وزن موقر دیگری ارگ دستی مینوازد. شاعران فرانسه اشعار غنایی خود را به نیت آنکه به آواز خوانده شود میساختند; یکی ازآکادمیهای دربار فرانسه مسئولیتی جز این نداشت که میان شعر و موسیقی هماهنگی و وحدت برقرار سازد. امروزه نیز هنوز یکی از این دو، بدون دیگری. ناقص مینماید. کلمان ژانکن، یکی از شاگردان د پره، در ساختن ترانه های وصفی مهارت بسیار داشت و آوازه کاکلی وی (1521) هنوز در چند قاره جهان در زمزمه است.
موسیقی اسپانیا انعکاسی بود از ایمان و دلاوری مردمش. این هنر که از منابع عربی، ایتالیای، پرووانسی، فرانسوی، و فلاندری مایه گرفته بود به اندازهای وسعت داشت که از یک سو به آوازهای موریسکویی حزنانگیز، از نوع موسیقی تک صدایی، میرسید و از سوی دیگر شامل مسهای چند صدایی با شکوه، به سبک موسیقی فلاندری، میشد. یکی از بزرگترین آهنگسازان قرن شانزدهم اروپا کریستوبال و مورالس اسپانیایی بود که موسیقی چند صدایی را در کشورش

به اوج کمال رساند و هنرش را به شاگرد لایقش، توماس لویس د ویکتوریا، تحویل داد. در جهت دیگر، میراث عربی موسیقی اسپانیا رگه هایی را به وجود آورد که برای نواختن با لوت بسیار مساعد بودند. لویس د میلان و میگل د فوئنلانا آهنگهایی برای اجرا با ویخوئلا ساختند و نواختند که در قدرت و وسعت با آوازهای عامیانه آلمانی برابری میکردند.
تسخیر ایتالیا توسط موسیقیدانان فلاندری تا ظهور پالسترینا ادامه داشت. هاینریش ایزاک پس از آنکه فن کنترپوان را از استادان فلاندری بخوبی فرا گرفت به توسط لورنتسو د مدیچی به فلورانس دعوت شد تا فرزندان آن جناب را تعلیم دهد. وی چهارده سال در آنجا ماند و برای ترانه های لورنتسو موسیقی ساخت. تهاجم فرانسویان به خاک ایتالیا سبب شد که وی به اینسبروک فرار کند و به خدمت ماکسیمیلیان اول درآید; در آنجا، وی با چند تن از موسیقیدانان دیگر در راه شکل دادن به آوازهای عامیانه آلمانی همکاری کرد; در سال 1502 به ایتالیا بازگشت تا از مقرریهایی که امپراطور و شاگرد قدیمی خودش، پاپ لئو دهم، برای وی تعیین کرده بودند برخوردار شود. مسها، موتتها، آوازهای هاینریش ایزاک، و بالاتر از همه اثر مهم وی به نام کورالیس کونستانتینوس محتوی پنجاه و هشت آهنگ چهار قسمتی، مخصوص اجرای مراسم قداس طی یک سال دینی در ردیف عالیترین ساخته های موسیقی آن عصر شناخته شدهاند.
اورلاندو دی لاسو مکتب فلاندری را به اوج عظمت رساند و در دوره خدمت افتخارآمیز خود مقام اجتماعی و شهرت موسیقیدانان رنسانس را بالا برد. زادگاه وی نیز شهر انو بود، و از همان زمان کودکیش که همراه پسر بچه های گروه همسرایان کلیسا آواز میخواند چنان شنوندگان را مفتون صدای خود ساخت که دوبار به دست کسانی که میخواستند هنر او را وسیله بهرهبرداری خود قرار دهند ربوده شد. چون به پانزدهسالگی رسید (1545) والدینش فردیناند گونتساگا را مامور کردند که او را به ایتالیا ببرد. اورلاندو در بیست و سه سالگی رهبر گروه همسرایان کلیسای سان جووانی لاتران در روم شد. در سال 1555 شهر آنورس را مسکن خود قرار داد و مجموعهای از آثار خویش را به نام نخستین جزوه مادریگالهای ایتالیایی منتشر ساخت مجموعهای از اشعار غیردینی که با انواع ریزهکاریهای فن کنترپوان فلاندری به صورت موسیقی چند صدایی در آمده بودند. در همان سال مجموعه دیگری از ترانه های روستایی (از نوع تصنیفهای ناپلی)، ترانه های فرانسوی و چهار موتت مذهبی منتشر کرد. در این مجموعه نوسان خردمندانه اورلاندو دی لاسو میان استغفار دینی و التذاذ دنیوی بخوبی مشهود است. با در نظرآوردن این که اورلاند دی لاسو موتتی به کاردینال پول و موتت دیگری به کاردینال گرانول، نماینده فیلیپ دوم در شورای دولتی هلند، اهدا کرده بود، میتوانیم به موقعیت اجتماعی و معاشرتهای وی در آنورس پی ببریم. محتملا کاردینال گرانول بود که ترتیب استخدام آهنگسازان جوان را به سمت رهبر گروه همسرایان دربار مونیخ داد (1556). اورلاندو دوکنشین

باواریا به اندازه ایتالیا پسندید،و تا رسیدن مرگ در خدمت دوکهای باواریا باقی ماند; همسر باواریایی و نام ایتالیایی وی موید عشق یکسان او به این دو سرزمین است.
این موتسارت خوشبخت قرن شانزدهم به اندازه دو برابر 626 ساخته موتسارت قرن هجدهم اثر موسیقی از خود بر جای گذاشت. وی در انواع اشکال موسیقی معمول آن زمان آثاری آفرید، ودر هر نوع شهرت کارش سراسر اروپا را فراگرفت. از مطالعه آثارش چنین معلوم میشود که ما در یگالهای لطیف عاشقانه را به همان روانی و سهولت میساخته است که ترانه های سبک عشقی، یا مسهای عمیق و پر از ایمان را. اورلاندو در سال 1563 رهبر گروه همسرایان کلیسا شد. در آن هنگام برای متن هفت “مزمور توبهآمیز” موسیقی ساخت و آنها را به آلبرت پنجم هدیه کرد. دوک باواریا آن آثار را مورد تمجید بسیار قرار داد و هنرمندانی گماشت تا آنها را روی پارشمن منتقل سازند، با تذهیبکاری زینت دهند، و با چرم قرمز رنگ در دو مجلد قطع بزرگ صحافی کنند; و اکنون این دو در میان نفیسترین داراییهای کتابخانه دولتی شهر هنردوست مونیخ نگهداری میشوند.
همه اروپا آرزوی دیدار این ستاره نوظهور را داشت. وقتی اورلاندو دی لاسو وارد پاریس شد(1571) شارل نهم خواست او را با حقوق سالانهای به مبلغ 1,200 لیور (30,000) دلار نزد خود نگهدارد، اما اورلاندو نپذیرفت و در مقابل به شارل و کاترین دو مدیسی جزوهای از ترانه های فرانسوی خود را تقدیم کردکه، به گفته برانتوم، از خوش نغمهترین آهنگهایی بود که پاریس تا آن زمان شنیده بود. یکی از این ترانه ها پایتخت فرانسه را به عنوان شهر عاشق عدالت و صلحجویی میستود و این درست یکسال قبل از واقعه کشتار سن بار تلمی بود. در بازگشت به مونیخ، اورلاندو مجموعهای از موتتهای لاتینی، مادریگالهای ایتالیایی، و آوازهای عامیانه آلمانی، و ترانه های فرانسوی به خاندان فوگر تقدیم کرد. در سال 1574 به خرج دوک آلبرت به رم مسافرت کرد; در آنجا جزوهای از مسهای خود را به پاپ گرگوریوس سیزدهم اهدا نمود; و در ازای آن “نشان مهمیز طلایی” دریافت داشت. حتی خداوند نیز حق ارزش آثار اورلاندو را به جا میآورد; چنانکه یک بار در ضمن مراسم کلیسایی روز کورپوس کریستی (1584) طوفانی شدید برخاست و نزدیک بود بساط دسته دینی را که میبایست طبق معمول سالانه در خیابانهای مونیخ حرکت کند بکلی بر هم بزند، اما با آغاز موتت اورلاندو به نام بچشید و ببینید که خداوند چقدر بنده نواز است، توسط گروه همسرایان خودش اجرا میشد، باران ایستاد و خورشید از پشت ابرها بیرون آمد; و از آن سال به بعد در روز عید جسد همیشه همان آواز خوانده میشود تا مساعدت هوا تضمین شده باشد.
در سال 1585 اورلاندو دی لاسو، که پیر و نادم شده بود، پنجمین جزوه مادریگالها رامنتشر ساخت که در آن به مضمونهای روحی و دینی شکل داد; و این مجموعه از تاثر انگیزترین ساخته های وی شناخته شده است. پنج سال بعد مغزش از کار ماند; دیگر همسر خود را به جا

نمیآورد و سخنی جز مرگ، واپسین داوری، و اضافه حقوق بر زبان نمیراند. سرانجام اضافه حقوق را دریافت کرد و باپیروزی و جنون از این دنیا رخت بربست